رمان هزار شب و يک روز، ماجرای مرد جوانی است در خارج از ميهن که دچار ناراحتی روانی است و در بيمارستان مخصوص بيماران روانی به سر میبرد. کتاب مجموعه ی گفتگوهای اين شخص با کلاغی است که روی شاخه ی درخت باغ بيمارستان مینشيند. اين گفتگوها طنزآميز است و گوشه های تاريخ ايران را بيان میکند. کتاب زبان شیوا و بسيار شورانگيزی دارد.
از رمان های برجسته خارج از کشور.